سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موعود شایسته

فمینیسم و سقط جنین

    نظر

تو پست قبلی در مورد فمینیسم مطالبی براتون گفتم امروز می خوام کامل ترش کنم البته به این شرط که خوب گوش بدی:
دو موضوع اصلی که جنبش فمینیسم آنرا پیگیری می کند مشتمل بر موارد زیر است:
1- حقوق باروری و به طور خاص سقط جنین
2- ترویج همجنس گرایی زنان و مشروعیت بخشیدن به آن جنبش. فمینیسم اصولاً بارداری را شکلی از بردگی زنان و کودک را به منزله یک مهاجم به بدن زن تلقی می کند.
فمینیست ها توانستند با تبلیغات و اقدامات وسیع خود قانون آزادی سقط جنین را دردهه 1960 به تصویب دیوان عالی آمریکا برسانند. این در حالی است که 75 درصد نوجوانان آمریکایی قبل از پایان تحصیلات متوسطه رابطه جنسی دارند. در نیویورک بیش از 54 هزار نوجوان بین سنین 15 تا 19 سالگی هر سال باردار می شوند و هر سال با استفاده از این قانون 54 هزار کودک در کلینیک ها قتل عام می گردد.
امروزه جنبش فمینیسم برای ساده تر کردن اوضاع و کم کردن صورت زشت و وحشیانه این عمل و برای آنکه در مجامع بین المللی بازخواست نگردند، در واژه ها دستکاری نموده اند. به عنوان مثال به جای استفاده از واژه "سقط جنین" از واژه

 "از بین بردن بافت ناخواسته" استفاده می کنند و یا به جای استفاده از واژه "دختران بی بند و بار" از واژه "از نظر جنسی فعال" بهره می گیرند. فمینسم امروزه در واقع یک مذهب انحرافی است. مذهب دشمنی با خداوند و اصول اخلاقی.  

در سال 1993 قانونی به امضای پرزیدنت کلینتون رسید که بر طبق آن فروش اعضای بدن کودکان معصوم سقط شده نیز مجاز شناخته شد. در مجله "ورلد" نتایج یک پژوهش در مورد سقط جنین چنین ذکر می شود: در بررسی ها مدارکی از یک شبکه سراسری فروش اعضای بدن کودکان به دست آمده که شامل دستورالعمل مربوط به جدا کردن اعضای بدن به طور تفضیلی و یک بروشور تبلیغاتی که در آن برای جلب توجه مشتری نوشته شده بود:
                                                   "تازه ترین بافت ها موجود است"
و نیز صورت قیمت هایی برای بچه کامل و اعضای بدن آن بدست آمد. در یکی از این صورت قیمت ها که تاریخ آن 1999 و متعلق به این شرکت بود، چنین می خوانیم:
             «پوست 100 دلار، دست و پا 150 دلار، نخاع 325 دلار، مغز 999دلار»
یکی از مواردی که فمینیست بر آن تأکید دارد، نفی تفاوت مابین جنس زن و مرد و تک جنسیتی شمردن جامعه است. در واقع در تصویر جدید جامعه آمریکایی زنان با حیا و احساساتی، غیر طبیعی و بیمار شمرده می شوند.( قابل توجه خانم ها یعنی من و تو از نظر غربی ها بیماریم).
    فشارهای تبلیغاتی از سنین کودکی بر این نکته پافشاری می کنند که اگر کسی از تعادل روانی  و رفتاری بهره مند باشد، نباید خود را درگیر مسائلی چون حیا، عفت و احساس نماید زیرا این گزینه ها دست و پای زن را برای حضور فعال و مستقل در جامعه می بندد و عوامل فوق موجب می شود تا زنان واپس گرا و زندانی ظلم مردان گردند. جامعه امروز آمریکا به دخترانی که به روابط ناخواسته "نه" می گویند، شرایط دشواری بوجود آورده است فمینیست  معتقد است که امروز زنانگی یک افسانه است. در حقیقت آنها زنانگی را یک ساخته اجتماعی می دانند که توسط مردان ساخته و پرداخته شده است تا بتوانند زنان را به سلطه خود در آورند. همچنین فمینیست ها پاکدامنی را نیز ساخته مردان و با هدف به بندگی کشیدن  و رام کردن زنان می دانند.
فکر می کنم برای این پست کافیه هر چند موضوع فمینسم جای بحث بسیاری داره.
 


آقا بیا

    نظر

هر سال که میاد و میره، هر سال که روزای دحوالارض میان  و میرن خبری از آمدن حضرتش نمی یابیم. همه میدونیم که میای آقا حتی اون مسیحی حتی اون یهودی و زرتشتی همه منتظرن!
اما آقا راستی نکنه ما هم مثل قوم بنی اسرائیل در انتظار توییم ؟! اما نه ما که قوم بنی اسرائیل نیستیم تا روزای شنبه که ماهی گیری ممنوعه حوضچه ای برای دام ماهی ها بچینیم و فرداش به ماهی گیری بپردازیم، فقط برای احکام قرآن تبصره می بندیم!!!!!!!
بیا آقا بیا اینجا که سامری نیست که گولمون بزنه اینجا فقط به بعضیامون اکس میدن و کراک و شیشه و .......
اینجا که برای گاوها سجده نمی کنیم استغفرالله!!! ما فقط و فقط حرفای غربیون مشروب خور الوات رو آویزه گوشمون می کنیم و در حالی که از قرآنمون، هویتمون و مکتبمون پله می سازیم به فرهنگ غرب که روی تاقچه دلمون گذاشتیم بوسه می زنیم.
آقاجانم کی میای آقای من اگر سی شب موسی (ع) برای امتحان قومش چهل شب شد؛ ما سالهاست که در انتظار توئیم نمیای؟! سالهاست که وعده ها رو می شنویم نمیای؟!
جمعه ها میان و میرن آقا، علایم ظهور رو می بینیم آقا، ای ثمره فؤاد زهرا (س) نکنه وعده بسیار شده برای ابتلای ما؟! نکنه بوق و کرنای سامری قدرت اندیشیدن رو از ما گرفته؟!
آقای من اینک بیش از پیش به تو محتاجیم. اینک دستان ناتوان خودمون رو  به بالاترین نقطه عشقمون می رسونیم و با تمام وجودمون تو رو می طلبیم!
                                                                              
آقا کجایی؟


روز بزرگ دحوالارض

    نظر
ایام، ایام ذی القعده است همان ایامی که سالها پیش در همین موقع پیامبر گرامی خدا موسی(ع) به کوه طور رفته تا با خداوند متعال به راز و نیاز بپردازد.( و وعده گذاشتیم با موسی سی شب و تمدیدش کردیم ده شب دیگر و میقات پروردگارش چهل شب شد و موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من باش در قومم!)
آری؛ موسی هارون را در میان قوم گذارد و امیدوار به طاعت قوم از هارون به سوی پروردگارش سر به طاعت و سجود گذارد. موسی از قوم رفته بود نه برای همیشه برای مدتی کوتاه و قوم او می دانستند که موسی باز خواهد گشت. موسی از کوه طور باز می گردد به سوی منتظران؟!
اما حیف حیف که اینجا کسی متظر او نیست، آنگونه که موسی(ع) می خواست حیف که هارون را فراموش کرده بودند همان یادگار موسی(ع). آری، براستی چه بر سر قوم آمده بود آنان به جای خداپرستی گاوپرستی پیشه کرده بودند چه، آنان صداهای نامفهوم و بی بنیاد گاو را از میان جادوی سامری شنیده بودند و بی آنکه بیندیشند و تأمل کنند...... چه کرده بودند؟
آری موسی در میان  قوم خود می آید و با کوهی از خشم به آنان می نگرد لوح را بر زمین
می اندازد. وای بر تو هارون چه شده است بر این قوم.هارون به برادر می گوید (و او را آرام
می کند):" عزیز دلم اینان مرا از یاد بردند چه کنم با قومی که در حالی که در انتظارت بودند که سخنان مرا نمی شنیدند!"  و موسی با کوله باری از اندوه به سوی قومی می آید که گاوپرستی پیشه کرده اند و وای بر قوم بنی اسرائیل!
                                                         و واحسرتا علی موسی!
راستی شنیدی میگن 25 ماه ذی القعده یعنی همین امروز مصادفه با روز دحوالارض، می دونی چه روزیه؟؟؟؟ روزی که طبق مفاتیح الجنان یکی از چهار روزیه که در طول سال به فضیلت روزه ممتازه وعبادت شب و روزش بسیار مروی ست چه؛ روایت هست از حضرت رضا(ع) که این روز، روز ولادت با سعادت پیامبران بزرگ خدای متعال یعنی حضرت ابراهیم (ع) و حضرت عیسی (ع) است و زمین در زیر خانه خدا در چنین روزی گسترش یافته است و از همه زیباتر و دلنشین تر اینکه روایته که آقامون و محبوبمون امام زمان (عج) در چنین روزی ظهور خواهند کرد!
راستی منظور آقا چیه؟ چرا در ایام چهله ی حضرت موسی (ع) تشریف میارن؟!


زن بودن ممنوع

    نظر

داشتم یه جزوه می خوندم که کاریه از طرف گروه پژوهشی هنری حنیف در مورد مکتب فمینیسم و بلاهایی که این مکتب سر جوامع آورده و خواهد آورد و ما متأسفانه در خواب غفلت به سر می بریم.اگه دوست داری گوش کن تا برات بگم.
 فمینیسم و صهیونیسم:
«چقدر خوشبختم که در عصر آزادی زندگی می کنم! این روزها یک دختر می تواند پزشک یا قاضی شود، در ارتش ثبت نام کند، به تیم بسکتبال بپیوندد. می تواند مدارج شغلی را طی کند، بچه های خودش را در مهدکودک ها رها کند و هر قدر دلش می خواهد سقط جنین داشته باشد. گزینه های جنسی او نیز دیگر محدود نیستند، روابط جنسی نامشروع پیش از ازدواج و پس از ازدواج برای او امکان پذیر است. به طور خلاصه یک دختر می تواند هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد هر چه می خواهد بشنود. تنها یک استثنا وجود دارد:
                                                             او نمی تواند زن باشد
                           «برگرفته از کتاب نابوذی عفاف ارمغان فمینیسم-نوشته خانم وندی شلیت»
در بررسی تاریخی جایگاه و سرنوشت زنان زمانی با جاهلیت روبرو بوده ایم که وجود مقدس و عفیف زن را مورد تحقیر و اهانت قرار داده اند مانند عرب جاهلی پیش از اسلام و دینی مانند آیین تحریف شده یهود.
آیین یهود، ارزش و جایگاه زن را تا حدی پایین می آورد که هر گاه طبیعت از آفریدن مردان ناتوان است، زن را می آفریند و هر مرد یهودی، زن آفریده نشدن خود را، کمال مسرت می داند.لیکن در عصر حاضر صهیونیسم هدیه جدیدی را به زنان عرضه می دارد که از طرق آن حاهلیتی مدرن در میان جوامع صنعتی، دامنگیر جوامع زنان گردیده است. این امر موجب شده تا بنیان خانواده و به همین تقدیر بنیان حوامع را با ترفندها و توطئه های از پیش تعیین شده به قهقهرا بکشانند تا بتوانند تسلط لازم را بر یک جامعهاز هم گشیخته و وحشی بدست آورند آنچه در ادامه می آید تنها گزارس کوچکی از چهره امروز آمریکا و بررسی نظرات و تئوری مکتب فمینیسم است. در بررسی آماری و تحلیلی که نسبت به اوضاع جامعه آمریکا انجام می شود، خواسته یا ناخواسته شوکم زده خواهیم شد. این جامعه به صورت هولناکی به سوی فهقهرای اخلاقی پیش می رود. گویی مکاتبی مانند فمینیسم روح و جان جامعه آمریکایی را تسخیر نموده و مشکلات اخلاقی را بیش از پیش عمیق تر می سازد.
فمینیسم در اواخر دهه 60 و اویل دهه 70 پا گرفت و تغییرات فرهنگی بسیاری را در میان زنان بوجود آورد. در سال 1975 لایحه حقوق برابر موجب بر انگیختن بحث های فراوانی گردید زیرا برای مرد و زن به طور اعم و برای زنان به طور خاص دارای مضامین خطرناکی بود و مرور زمان ثابت کرد که منافعی که فمینیست ها مدعی آن بودند در مجموع کمتر از زیان های این جریان بود.
فمینیست ها پیوسته در تبلیغات و شعارهای خود این نکته را فریاد می زنند که زنان از سوی جامعه مرد سالار تحت فشار هستند و مردان همگی به صورت بالقوه مهاجم، متجاوز، آزاررسان و یا از نظر روانی دچار مشکل هستند. صنعت تبلیغات نیز در بیست سال گذشته تلاش کرده تا جابجایی نقش زن و مرد را که فمینیست ها منادی آن هستند به تصویر در آورد و نشان دهد که زنان چه از نظر فکری و چه در عمل بسیار برتر از مردان هستند. نتیجه منطقی چنین وضعیتی،
هم جنس گرایی زنان است. 
فعلاً تا همین جا رو داشته باش. مطلب رو در پست های بعدی کامل خواهم کرد. 
   


ابوذر زمان2

    نظر

اینقدر عظمت داره که زبونم قاصره از تبریک گفتن ولادتش. باور کن هیچی سر زبونم نمیاد بگم جز اینکه:
تولد چشم و چراغ مملکتمون مبارک.
تو پست قبلی در مورد شیخ محمدتقی بافقی براتون چیزایی گفتم، یادتونه که. قول دادم پست بعدی مکمل قبلی باشه اینم از مکمل:
حتماً این حکایت رو شنیدین که یه روز زنان دربار رضاخان بدون رعایت حجاب وارد حرم مطهر حضرت معصومه(سلام الله علیها) میشن.شیخ از این حرکت خانواده شاه خیلی ناراحت میشه و پس از اثر نکردن پیغام امر به معروف ونهی از منکر شیخ، ایشان، خود به حرم رفته خواستار بیرون رفتن همسر و دختر شاه از حرم مقدس خانم فاطمه معصومه(سلام الله علیها) میشه. خانواده شاه فوراً این خبر رو به گوش رضاشاه می رسونن و رضاشاه هم بی درنگ با انبوهی از سربازان زرهی راهی قم شده، حرم رو محاصره می کنن و رضاشاه با چکمه وارد حرم میشه و افراد گارد تعدادی رو مضروب و آیت الله محمدتقی بافقی رو دستگیر می کنن و رضاخان شخصاً شیخ محمدتقی بافقی رو به باد لگد و ناسزا گرفت و بعد به زندان انداخت.
حالا اینجا رو داشتته باش که چه اتفاقی می افته!!!!!
شیخ محمدتقی به زندانی در ری تبعید شد و مدتی اونجا بود. سرهنگی توی اون زندان بود که دختری با بیماری لاعلاج داشت. سرهنگ قصه ما اوصاف شیخ رو زیاد شنیده بود لذا نزد شیخ اومد و گفت: اگه کاری کنی که فرزندم شفا پیدا کنه با نفوذی که دارم کاری می کنم که از زندان آزاد بشی.ولی شیخ ما بامعرفت تر از این حرفا بود گفت: من بدون دوستام هیچ جا نمی رم. سرهنگه قبول می کنه و قول میده در صورت شفای دخترش ، شیخ و تعدادی از دوستانش رو از بند رها کنه.
به خواست خداوند دختر سرهنگ سلامتی شو بدست میاره و شیخ به همراه چند تا از دوستانش از زندان آزاد میشن البته ناگفته نمونه که تلاش های آیت الله حائری برای آزادی شیخ محمدتقی بی تأثیر نبود.
قصه ما به سر رسید                    صبر کن کجا؟؟؟؟ کلاغه که به خونه ش نرسید
شیخ محمدتقی بافقی، اکثر شبای جمعه با پای پیاده به مسجد جمکران می رفت. اون روزا که جاده درست و حسابی ای به مسجد ختم نمی شد لذا شیخ، سنگهای جاده رو از جلوی راه زائران جمع می کرد تا برای زیارت مسجد اذیت نشن. تا به حال به این فکر کردی که من و تو هرگز سنگی از جلوی پای مؤمنی، ازئری، بنی بشری برداشته ایم یا نه برعکس انداخته ایم!!؟؟؟؟؟؟


ابوذر زمان

با بابام نشسته بودیم پای صحبت. شب بود و بابا تازه از سر کار برگشته بود. خسته بود ولی مشتاق پاسخ به سؤال من: بابا! شما چقدر شیخ محمدتقی بافقی رو می شناختین؟
این جواب بابام از زبان منه:
فکر نکنم اطلاعات زیادی در مورد ایشون داشته باشی. اسمشون محمدتقی بود، آیت الله شیخ محمدتقی بافقی. عالمی برجسته و آگاه، به پا خاسته از شهری کویری و کوچیک ولی با مردمانی مؤمن و باصفا به نام بافق (واقع در 120 کیلومتری شهرستان یزد).
دل بزرگ شیخ توان موندن توی یه شهر کوچیک رو نداشت لذا دلو زد به دریا و پس از گذروندن تحصیلات دینی در یزد به نجف رفت و از محضر اساتید بزرگ نجف همچون آخوند ملا محمدکاظم خراسانی و سید محمدکاظم یزدی بهره ها برد و سپس به ایران برگشت و در قم ساکن شد.
امام خمینی (ره) رهبر آگاهمون چه خوب آیت الله شیخ محمدتقی بافقی رو شناخته بودن تا به اون حد که به شیخ، لقب ابوذر زمان رو داده بودن.
همیشه یه خورجین پر از کتاب همراهش بود، هیچگاه با خودش غذایی نبرد آخه از بهشت براش سفارشی می رسید. یه بار که مشرف شده بود به کربلا تا حرم با صفای امام حسین (ع) پیاده رفت و راز دل با مولایش گشود. در راه بازگشت، خیمه ای کنار کاروانسرایش دید، اجازه گرفت و داخل شد، چه سعادتی! آرزوی همه آرزومندان، امام و مقتدایش مهدی صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه) رو زیارت کرد. اینکه بینشون چی گذشت 
اللهُ اعلم ولی تا صبح علی الطلوع به بحث و مباحثه پیرامون مسائل علمی و فقهی با همدیگه پرداختند و همون جا قرار ملاقات دیگه ای میذارن در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها). اون روز شیخ خیلی متظر موند اما آقا رو ندید، خبری نشد که نشد اما اتفاق جالب تری افتاد. شیخ محمد تقی امام زمان (ع) رو در نیشابور زیارت می کنه، به محضرشون می رسه و پس از عرض ادب، اظهار می کنه: مولایم! گویا روز مقرر، حقیر توفیق زیارت شما رو نداشتم. امام در جواب می فرمایند: من در حرم عمه ام فاطمه معصومه (سلام الله علیها) تو را دیدم همان موقعی که به مسائل و شبهات یک زن پاسخ میدادی، سرت را به پایین انداخته بودی و از شدت تقوا، مرا که با فاصله کمی کنارت ایستاده بودم ندیدی.
ناگفته های زیادی در مورد زندگی شیخ وجود داره اگه خدا عمری داد و توفیقی حاصل شد حتماً در پست بعدی مطالب رو کامل می کنم. یا حق
    


حکمت حق

    نظر

روزی روزگاری، سوراخی فسقلی اندر پیله ای ظاهر بشُد. در همان تایم، مشنگ یارویی کز بَرِ دل مردمان منگل آباد بیامده بودی بدان پیله و پروانه ای زُل زده بودی که همانا تقلا و تکاپویی شدید به منظور بیرون جَستن از پیله می نُمود. یِیهو تقلایش همی بخوابید و چُنین می نُمود که پروانه نگون بخت ذله بشده است و جان و توانی بیش ندارد (یقین با خود بگفته است: گور بابای پروانه شدن).
یارو عزم خود جزم بنموده مصمم بشد بسان سوپر من به میانه میدان پریده، پروانه را که نیازمند یاری سبزش بود، از آب و گِل در آورد (خداوند عقلش دهاد). لذا تیز وسیله ای قیچی نام به بدست بگرفته، سوراخ پیله را گَل و گشاد بکردی. بدین وسیله پروانه بتوانستی براحتی خارج بشدی ولی مشکل کار آنجا بودی که جثه پروانه بیچاره، فسقلی و بالهایش همی چروکیده بودندی. یارو چُنین می پنداشتی که بال پروانه چونان عقاب گسترده و قوی و همچون کرگدن پوست کلفت بخواهد شدوَل با چشمانی از حدقه بیرون زده وی را می نگریستی که بسان کرم بر زمین می خزید و زِ بخت بد، پروانه نگون بخت تا به آخر عمر به جُرگه کرم گونه ها بپیوست و هرگز توان بال گشودن نیافت.
یارو شیر فهم نشده بید که خداوند (جلّ جلاله) محدودیت پیله و زجر و بدبختی بیرون آمدن زِ پیله را بدین سبب بنهاده تا مایعی از بدن وی ترشح بشده و پس از خروج، توان پرواز بداردی.
لُپ مطلب اینکه ، گاهی اوقات در زندگی نیاز به تقلا داریم. اگر خدا مقرر می کرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج می شدیم، به اندازه کافی قوی نمی شدیم و هرگز نمی توانستیم پرواز کنیم.
                                                                      من به آنچه خواستم نرسیدم اما.....
                                                                      آنچه نیاز داشتم به من داده شد.