سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موعود شایسته

های کلاس

    نظر

                                                                          « های کلاس »

سپاس پروردگاری راست که نطق بس زیبای «النکاح سنتی فمن رغب عن سنتی فلیس منی» را بر زبان دلپسند حضرت باران جریان داد. الغرض، بنده را اخوی گرانقدری ست، ادام الله سلامته نور چشم مامی وکاکل زری پاپی و سوهان روح در و همسایه و رویهم رفته انیس الناس.

چندی پیش شنودستیم که مامی جون علیرغم ابیات قصار اخوی عزیز من جمله:

من علف اندم                توی ریشتون بندم

در حال جستجوی زوجه ای نگون بخت برای ایشان بودندی و قضای ایزد نیز چنان خواست که جمله بنی بشر از خاندان و خویشان، از برتر و فروتر به جنبیدن ایستاده، پیرامون خود می گشتندی ز بهر یافتن گوهر نایاب قبرسی. بنده حقیر هر چه زبان گرداندی تا یکی از فرندهای خود را معرفی کردی همه خداوندگان در دهان ما گل چپاندندی و جملگی نعره بر آوردند که:

همی جون خودت ببر زبونتو

سرانجام گرامی پیر عمه مان که عمر ماموت داشتندی خواهر شوهر دختر عموی زن دایی پاپی را که من جمله ی بزرگ مایه داران بودندی به عنوان نامزد انتخابات بیان فرمودندی.

بدینسان قرار بر این شد که بانوی مهپاره نام به معیت نساء و ذکور فک و فامیل هفتةً اخری در منزل ما رؤیت شوندی.

رسید روز موعود و ساعت مقرر و بگذریم ز شرح حالها و رنجه ها که برفت بر ما، به ناگه جماعتانی از ریز و درشت و گنده بک و مردنی اتا و اوتا، دراز و کوتاه و خلاصه یکی نردبان دزدها و وان دیگری نیم در زمین چونان گله گوسفند به خانه مان حمله ور شدند و بنده که دیدم هوا پس استی، گرازان به تگ ایستادم به سمت مطبخ.

دزدکانه نظر بر میهمانان انداخته حور و پریانی دیدم عشوه نما اگه و حتی.تک تک پاچه شلوارها از نوع پاچه قلمکار و ساق های پا همچون گوشت لذیذ بره به نمایش گذارده  ‍قیژ و قوژ به کمر و دست و گردن انداخته خرامان خرامان قدم بر می داشتندی و جو مملو از هذا اظهار وجودٌ بود و بوی عطر صابون کروکدیل که می پندارم ادوکلن های کلاس مریلین بودی و از عصاره پوست کروکدیل مأخوذ شده بودندی و عجیب بوی خوش فاضلاب دادی همی بسیار بر خود افشانده بودندی. 

در جستجوی عروس خوش قدم می گشتیدم که دیدگانم به جمال منور بانوی ضعیفه و نحیفه خفن عجیباً غریبا روشن گشت که شلوارکی به لنگان کرده و مانتوی سینه چاک قریب به چاک به تن کرده و به گمانم تنها یک عطسه برای چاکیدن نیاز داشتی. در وصف زلف ظریف ملکه نحیفه همین بس که تارتارش چونان مسواک همه در مدار معین خود جنبیدندی و صورت ز فرط آرایش و بزک همچون ماست شب چهارده نُمودی تا به شدتی که در برابر چهره دلگشا و طرز نگاه و اون صورت ماه ملکه، کامرون دیاز و جنیفر لوپز و نیکول کیدمن در آن کیستندی؟ و الحق که عمراً اگه لنگه شو پیدا کنی و شرح باقی را القادرُ باالله.

تحیری سخت بزرگ در همگان پیدا آمدو مامی که سرش به سلامت باد، با دهانی که نیم گز باز مانده بود بدین قوم تاتار نگریستن می کرد.پس از انجام فضولی های وارده نیک دانستم که ملکه گرام به تازگی از سواحل زیبای منگل آباد که شهری ست در غرب ایالت فانتان آمریکا باز گشته اند.

جملگی میهمانان بعد از ساعتی جند دمشان را روی کولشان گذاشته، شرشان را کم کردندی. لختی سکوت بر همگان مستولی گشت سپس مامی که از فرط عصبیت زبان نتوانست جنبانید تنها به گفتن همین جملات بسنده کردی که:

نه، این یکی اصلاً و ابداً چش سفید چنین پنداشته که اینجا نیز همان منگل آباد بودی. چنان متکبرانه مرا می نگریستی که گویی چاکر دست به سینه خانوادگی شان بودی تامرا لت زده، فرو گیرد.

بدین ترتیب رأی خداوند سلطان در مورد ملکه سخت بد آمد و تف و لعنت ها بودی که بر وی جاری می گشت و

                                                                                                                                         چنین بود بودنی کار تپل جدید.

 

 

 

 

 

 

 

    

بد حجاب