سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موعود شایسته

عصر ظهور2

به همین جهت غربی ها از هر عنصر تبلیغاتی به سرعت بهره می گیرند تا زنگهای خطر را در گوش ملتهایشان به صدا در آورند. آنها به حرکتهای آینده ملتها در ایران، مکه، مصر و سرزمین های اسلامی چشم دوخته اند و تلاش می کنند تا افکار عمومی ملتهای خود را برای اجرای تمام نقشه های استعماری و ضربه زدن به این کشورها جلب نمایند...
در این میان هدف یهودیان که پشت ماجرا قرار دارند، افزودن هراس غربی ها از خطر مسلمانان است تا بدین وسیله به آنها وانمود کنند که تمدنشان مورد هدف قرار گرفته و اسرائیل در خط مقدم دفاع از آنها ایستاده است.
بنابراین، دشمنان اسلام چاره ای جز فعالیت گسترده تبلیغاتی علیه امام زمان (عج) ندارند و این اضطرار زمانی افزوده خواهد شد که غربی ها در برابر جاذبه های بی پایان این موعود شایسته قرار گیرند و یا در صورت اطمینان به ظهورش، خود را رودرروی او مشاهده کنند.
جالب اینکه غربیها با دست زدن به این تلاشها که ناشی از ترس و وحشت آنان از حضرت مهدی است، زمینه را برای ظهور او مهیا نموده و شوق ما را به دیدار فرزند پیامبر (ص) ک هاز کنار کعبه طلوع خواهد کرد، بر می انگیزند.
آری، این امید و اشتیاق زمانی در دل مسلمانان به اوج می رسد که می بینند آن حضرت در فیلم «نوستر اداموس» از مرکز فرماندهی عملیات به کمک ژنرالهای خود(به تعبیر فیلم) صحنه جنگ را اداره می کند و با سردمداران کفر مبارزه می نماید و با پرتاب موشک های غول پیکر از قلب صحرای حجاز، پایگاه های کفر و ظلم انان را در هم می کوبد. در فضای کنونی ایران احساس می شود که حضور حضرت مهدی (عج) حضور اصلی و محوری است و در حقیقت اوست که رهبری معنوی انقلاب و نظام را بر عهده دارد.آری، در ایران امام زمان (عج) همان سرور و سالار حاضر و ناظری است که با تمام قداستش در دلهای پرشور مردم، در فریادها، در شعارها، نامگذاری فرزندان، مؤسسات،خیابانها و حتی مراکز تجاری با شکوه تمام جلوه گر است.
مجاهدان و مبارزان در جای جای ایران، لبنان و ... اشک شوق خود را به پای او نثار می کنند، او را در رؤیاهای خود می بینند، با فرشتگان همراهش در بیداری رابطه برقرار می کنند و همواره روحشان به سوی او بال می گشاید.
درود خدا بر او و جانمان فدای قدوم مبارکش باد.
                                                              بر گرفته از کتاب «عصر ظهور» تألیف «علی الکورانی العاملی»                                                                                                با اندکی تغییرات

عصر ظهور1

شاید بزرگترین رویداد سیاسی مرتبط با اعتقاد به حضرت مهدی(عج) در سالهای اخیر، حادثه ای باشد که در آغاز سال 1400 هجری قمری به رهبری «محمد عبد الله العتیبی» در مسجدالحرام اتفاق افتاد. در آن واقعه یاران محمد به مسجدالحرام مسلط شده و معاون وی «جُهیمان» با صدور اطلاعیه ای از داخل حرم، مسلمانان را به بیعت با محمد دعوت کرد ومدعی شد که او همان مهدی منتظری است که پیامبر(ص) ظهورش را بشارت داده است. اشغال و مقاومت این گروه، چند روز ادامه داشت تا انکه حکومت سعودی برای شکست آنان مجبور به استفاده از «نیروهای ویژه» شد.
همچنین بزرگترین فعالیت تبلیغاتی که اخیراً توسط دشمنان انجام گرفت، و در ارتباط مستقیم با اعتقاد به ظهور حضرت مهدی(عج) قرار داشت، ساخت فیلم «نوستر آداموس» بود که9 به مدت سه ماه پی در پی در شبکه های مختلف تلویزیونی آمریکا یه نمایش گذاشته شد.
این فیلم سرگذشت یک ستاره شناس و پزشک فرانسوی بنام «میشل نوستر آداموس» را بیان می کرد که در حدود 500 سال پیش می زیسته و پیشگویی هایی درباره آینده جهان، به رشته تحریر در آورده که مهمترین انها در مورد ظهور یکی از نوادگان پیامبر اسلام در مکه مکرمه است. شخصی که مسلمانان را زیر پرچم خود متحد خواهد ساخت و بر اروپاییان پیروز شده و شهر یا شهر های بزرگ سرزمین جدید یعنی آمریکا را ویران خواهد نمود!
به نظر می رسد صهیونیست ها در ساخت این فیلم دست داشتند و هدف آنان بسیج مردم آمریکا و اروپا علیه مسلمانان بود، چرا که آنان اسلام را خطری بزرگ برای غرب و تمدن ان می پندارند.
این احتمال وقتی آشکارتر می شود که می بینیم در پایان فیلم، نکته ای را بر پیشگویی «نوستر آداموس» اضافه نموده اند و آن این که پس از شکست اروپا و نابودی شهرها و سمبل های تمدن آمریکا توسط موشک های غول پیکری که حضرت در اختیار دارد، آمریکاییان جهت رویارویی با آن حضرت به همکاری نظامی با روسیه متوسل می شوند و سرانجام بر وی پیروز می گردند!!
به هر حال کتاب «پیشگویی های نوستر اداموس» به سرعت پس از پیروزی انقلاب ایران، با شرح و تفسیرهای متعدد منتشر شد و چاپهای آن به صدها هزار و حتی به قولی به میلیونها نسخه رسید و سپس به فیلم سینمایی تبدیل شد و توسط شبکه های تلویزیونی در معرض دید میلیونها نفر قرار گرفت.
اما مشکل غربی ها این نست که آنان اعتقاد به ظهور مسیح یا مهدی(عج) و یا اعتقاد به صحت پیشگویی های نوستر آداموس و یا دیگر ستاره شناسان داشته باشند... بلکه آنها از خیزش اسلامی که سلطه غربی ها بر ملتهای مسلمان را پایان بخشد در هراسند....
                                                                                              ادامه دارد...
   


بدمینتون

    نظر

چند روز پیش توی سلف دانشگاه یکی از دوستامو دیدم، بدمینتون باز بود. بعد از مدتها بازی نکردن قرار گذاشتیم عصر همون روز با هم یه خورده بدمینتون بازی کنیم. خیلی از این بابت خوشحال شدم چون ورزش مورد علاقه من همینه.
خلاصه ساعت 6:15 عصر هر دو توی محوطه خوابگاه آماده بازی بودیم جالب اینجاست که هر دومون روز بعدش امتحان هم داشتیم ولی نمی تونستیم از فرصت پیش اومده به این راحتی ها بگذریم. شروع کردیم و عجب کیفی هم دادمخصوصاً مواقعی که من اِسمَش می زدم و اون نمی تونست جواب بده، صدای تشویق دوستامون بالا می رفت و من اون لحظات سرشار از حس غرور و لذت بودم که ناگهان.....
ییهو نمی دونم چی شد که پای راستم روی زانو چرخید و چنان درد شدیدی توی پام پیچید که نقش زمین شدم و فقط از درد فریاد می زدم، چشام سیاهی رفت و فشارم افتاد کف پام.
دوستام وحشت زده دورمو گرفتن و هیچ کس از ترس شکستگی جرأت نداشت دست به پام بزنه.
القصه چشمتون روز بد نبینه من از درد به خودم می پیچیدم (بین خودمون باشه گاهی اشک هم می ریختم) و بچه ها هم فقط دلداریم می دادن.این آمبولانس دانشگاه هم که خداوند خیرش دهاد بعد از حدود 20 دقیقه درد کشیدن اومد داخل خوابگاه و با هزار دردسر سوار و راهی بیمارستان شدیم.
یکی می گفت باید پاتو گچ بگیری اون یکی می گفت فقط در رفته بالاخره دکتر محترم تشخیص دادن که فعلاً نمی خواد گچ بگیریم فقط باندپیچی می کنیم و صلوات ها و ادعیه فراوان بهر سلامتی بنده حقیر برداشته شد. می دونید بیمارستان که بودم یاد چی افتادم؟ یاد خواب شب قبل از این اتفاق. خواب دیدم که تو بیمارستانم و از درد می نالم ولی نمی دونم این درد از کجاست، گیج و منگ بودم. اون روز خوابمو از یاد بردم و به همین خاطر صدقه هم ندادم اینم شد نتیجه اش.
سرتونو درد نیارم با هزار مکافات برگشتم خوابگاه و اون شب از درد فقط نالیدمو به خودم لعنت فرستادم که آخه دختر تو فصل امتحانات بدمینتون بازی کردنت چی بود؟ شکر خدا امتحانم زیاد سخت نبود و تو طول ترم خونده بودمش.
ولی از این قضیه دو تا درس گرفتم اگه گفتین چی؟
1-وقتی خواب بدی دیدم یا به دلم برات شد که قراره اتفاقی بیفته حتماً حتماً صدقه بدم تا خدا این بنده عاصی رو به جرم گناهانش عذاب نکنه.
2- غرور و شادمانی ناشی از فراموشی خدا. فکر می کنم این مهمترین دلیلش بود، سرمست از غرور کاذب بودم و در اوج شادمانی خدا رو فراموش کردم خدا هم گفت پس بگیر ببینم حالا هم می تونی در مقابل قدرت من، مغرور و سرمست باشی.
از اون روز تا حالا که یه پنج شش روزی بیشتر نمی گذره هر لحظه که درد تو پام می پیچه تو دلم به خدا می گم به عظمتت قسم فهمیدم که اشتباه کردم و این بیت یادم می یاد:
در این درگه که گه گه که که که که شود ناگه                             مشو غرّه به امروزت که از فردا نیی آگه
( کی می دونه این بیت شعر یعنی چه؟ چه جوری اعراب گذاری می کنید؟ نمی گم خودت بفهم ) 
 


اندر احوالات مدرنیته

    نظر

یاد دارم دوش ها پیش، گپ و گفتی مِن جانب خادمان میدیا تلویژن پیرامون البسه و البته نوع خلعت دلپسند برخی گرامی مردمان صورت بگرفته نظرات ایشان را همی جویا می شدندی.
جوانکی کیوان نام و عمر، تازه به 25 قد داده چُنین زبان می راند که: برخی خیابان ها چونان بزرگ تماشاکده هایی ژورنال شده استندی چندان که دسته هایی از ژیگول میگولانی مُد خفن به ناز و عشوه قدم ها برداشته، انواع کامگاری ها می نُمایند.... ییهو صفحه زندگی رقم خورده، باز هم همچُنان مُد هایی بسی خفن تر و دلبرانی عشوه نُماتر. چه بسیار تناقض ها که اندر این شهر فرنگ مشاهده نموده ام. برخی را اعتقاد بر این استی که می بایست همی صابر بود و گرایشات این شاب و شابه ها اندر زمان موجود مصداق عبارت شریفه «‏باری به هر جهت» هستندی. 
وی فی الحال که زبان می راند خلعتانی مانتو نام را در ویترین جابجا نموده فی الاخر یکی را مورد اشاره قرار داده زبان چرخاند: خود سخت در تعجبم که چگونه ملکه ها و بانوان چنین مُدل البسه هایی فجیع پوشیدن می کنند که حق تر است نام «پالان جگر پاره » بر آنها نهاد.
دیگری نسائی ست پروانه اسم و عمر به 22. وی زِ استدن و به تن کردن اینچنین خلعت هایی راضی نُموده آن را حق الانتخاب هر شاب و شابه ای گفته می کرد و چُنین راز دل می گشود که: در نظرم پوشش ارتباطات مستقیم الحالی با مُد دارد و گر طراحان داخلی، طرح و مدل هایی مناسب ز حیث پوشش و زیبایی و پول مول ارائه می دادندی بانوان نیز به جای مدل های اجنبی و بیگانه که بسی دور از فرهنگ مایند از ایشان استفاده می نمودند.
دیگر بانویی سوسن نام و عمر به 27 می گفت: در یک کلام با چادر بسی راحت ترم و چنان حس می کنم که از دیدگان پلشت نامحرمان مصونم. فی المحافل زنانه پوششی کاملاً دگرگون و متفاوت دارم و خلعتی آزاد و راحت همی به تن می کنم. در جامعه کنونی گهگاهی چادر به صورت عادت وار و گهگاهی به شکل بهره مندی از یک موقعیت رخ می نماید؛ بسته به همین دلیل چه بسیار چادری هایی که از فلسفه، جایگاه و حرمت چادر پاک بی خبر استندی.
حال که قصه چنین شنودستی تو خود چه می اندیشی از بهر این خلعت های مجلس آرا و پوستین های برهنه نما؟ آیا د رنظرت سپاه سالارتاش غرب که اینگونه قافله سالاری مد را به دست گرفته و جوامع مسلمان را گرفتار به دام هجمه فرهنگی کرده است، نیک نتوانسته ذهن رسولان و فاضلان و نور چشمی های این مملکت را راغب به هر گونه مُدی کند؟ زبانم قاصر است از بیان پیامد های بی حجابی اندر این جامعه کنونی. به نظرت می بایست همچنان دست به سینه ایستاده و به دخول مُد های جلف و برهنه غرب، درود های چهان آفرین نثار کنیم؟ یکی نطق می راندکه: مرا فرو هِل تا اخذ تصمیمات مهم را به استخاره وا گذارم؛ دیگری می گوید: من هنوزم که هنوز است میان دو دل مانده ام و دیگری سر از چرتکه بر نداشته بی خبر از همه جا می گوید: صحنه، صحنه آشوب و تشویش است.
چه بگویم که مجال سخن نیست و شرح باقی داستان را القادر باالله.
کنون با تو ام جمال پیرامونت را بنگر، راز دل بگشا، دیدگاه تو چیست؟ تدبیر چه باید کرد؟
خداوند اذهانمان را اصلاح کناد و ما را از اندیشه های پلید غرب در امان نگاه دارد.
                                                                                                                آمین        

حجاب